خلاصه داستان: «رضوان خان» مسلمانی از بمبئی است، که از سندروم آسپرگر رنج می برد، که باعث ضعف او در روابط اجتماعی شده است. رضوان در آمریکا با یک بیوه زن هندی بنام «ماندیرا» ازدواج می کند. بعد از حادثه 11 سپتامبر، ماجراهای غم انگیزی برای او و خانوادهاش اتفاق می افتد، و او بخاطر اختلالات رفتاری که دارد و همینطور داشتن فامیل «خان»، مورد شک پلیس قرار گرفته و اشتباهآ بعنوان تروریست دستگیر می شود. از این رو رضوان سفری را آغاز می کند تا «اوباما»، رئیس جمهور آمریکا را ببیند و به او بگوید اسم من خان است و من تروریست نیستم.
خلاصه داستان: در آغاز قرن یکم میلادی، تاجری ثروتمند به نام بن هور، در ناحیه اورشلیم زندگی می کند. در آن زمان، دوست قدیمی بن هور، به عنوان فرمانده لژیون های رومی، همراه با فرماندار جدید اورشلیم، از آن ناحیه بازدید می نماید و پس از مدت ها، به دیدار بن هور می رود. البته پس از وقوع یک اتفاق غیرمنتظره، اوضاع به هم می ریزد و...
خلاصه داستان: در جریان جنگ جهانی دوم، گروهی از سربازان امریکایی به پشت خطوط دشمن نفوذ می کنند تا یک سرباز چترباز بنام رایان، که تمام برادرانش در جنگ کشته شدهاند، را نجات دهند …
خلاصه داستان: مردی جوان به نام لیام پس از یک سانحهی رانندگی به هوش میآید ، اما او حافظهاش را از دست داده است و نمیداند چه کسی است. به همین منظور تصمیم میگیرد به شهری که در نزدیکیش است برود و درخواست کمک کند. اما پس از اینکه به آنجا میرسد ، با اتفاقات عجیب و غریبی مواجه میشود که…
خلاصه داستان: رومانی، سال 1462. سلحشوری به نام «ولاد»، معروف به «دراکولا» از نبرد با سپاهیان ترک باز می گردد و می فهمد که همسرش، «الیزابتا»، به تصور مرگ او خودکشی کرده است. «دراکولا» ایمانش را رها می کند و خون آشام می شود. لندن، 1897. «جاناتان هارکر» به ترانسیلوانی اعزام می شود تا معامله ی املاکی در انگلستان را با «کنت دراکولا» به پایان برساند…
خلاصه داستان: زمانی که ولاد متوجه یک تهدید خارجی علیه قبلیه و خانواده اش می گردد، تصمیم می گیرد با نیروهای ماورای طبیعی معامله ای انجام دهد که سرانجام سیاهی به همراه دارد…
خلاصه داستان: سرخ پوستان كومانچى حمله ور مى شوند و بيشتر اعضاى خانواده ى « آرون ادواردز » ( كوى ) را به قتل مى رسانند . پس از چندى « ايتان ادواردز » ( وين ) به اتفاق « مارتين پولى » ( هانتر ) ، پسر جوانى كه « ايتان » سالها پيش از چنگ سرخپوستها نجات داده ، سرسختانه به جست و جو براى يافتن دختر كوچكتر خانواده « دبى » ، ادامه مى دهند.
خلاصه داستان: یک جنگجو که از شهر به بیرون رانده شده بود بعد از چندین سال بازمیگرد و میبیند که شهر توسط دو گروه اوباش اشغال شده است. حال او تصمیم میگیرد این دو گروه را بر علیه هم بشوراند تا شهر را دوباره آزاد کند…