خلاصه داستان: یک بازمانده از حمله به یک گروه شورشی مخالف تهاجم منچو به چین، تکنیک مبارزه با مشت غاز را ایجاد می کند و سعی می کند از یک خائن انتقام بگیرد.
خلاصه داستان: نگهبان سابق "تانگ" به دلیل دریافت رشوه زندانی میشود، در حالی که "جون" که موفق به فرار از زندان نشده بود برای گذراندن ادامه دوران محکومیت خود به زندان باز میگردد. در این میان جون که متوجه میشود تانگ با زندان آشناست، تصمیم میگیرد او را وادار به همکاری در نقشه فرار کند و ...
خلاصه داستان: امپراطور سلسله ي چين با گروگان گرفتن خانواده وانگ فانگ (ديويد چيانگ) او را وادار مي کند تا وارد خانواده شورشيان و مخالفين امپراطور شود و ليستي از اسامي خائنين را براي او بياورد. وانگ فانگ نيز بر خلاف ميل شخصي به عنوان معلم وارد خانواده ي شورشيان شده و با نوه خانواده ي جي جي ازدواج مي کند. ولي...
خلاصه داستان: هو چانگ، کارآفرین جوانی است که به زندان فرستاده می شود. او این باور تجاری را که پول حلال همه مشکلات است در زندان به کار می گیرد و به چند نفر پول هنگفتی پیشنهاد می دهد تا برای فرار از زندان به او کمک کنند و ...
خلاصه داستان: پلیس های ژن ایکس چهار افسر جوان پلیس هنگ کنگ هستند که با هم تیم تشکیل میدهند تا علیه یک سازمان جنایتکار قوی مبارزه کنند حتی اگر منجر به این شود که قانون را بشکنند و ...
خلاصه داستان: به دليل جابجايي فرزند امپراطور در دوران طفوليت، چين لونگ پس از مرگ پدر به امپراطوري مي رسد و پس از هجده سال فرمانروايي ظالمانه او ، اين راز فاش مي گردد و چن چيالو که فرزند بزرگ امپراطور مي باشد و امپراطوري را حق مسلم خود مي داند به پا مي خيزد و در جهت رسيدن به حق خود به کمک دوستانش به مبارزه مي پردازد ولي در نهايت با وجود فراهم شدن شرايط لازم، چندان علاقه اي به امپراطوري در خود نمي بينيد و ...
خلاصه داستان: بانو گوفانگ آخرين بازمانده خاندان مورانگ که سالهاست خود را پنهان کرده است، قصد دارد تا با بدست آوردن اسرار ساخت سلاح هاي آتشين دوباره بتواند بر دنياي هنرهاي رزمي حکومت کند. او سعي مي کند کتابچه ساخت سلاح هاي آتشين را که در اختيار استاد باي است را بربايد و ...
خلاصه داستان: لوتين کانگ (کو فنگ) سرمربي شمشيرزنان قصر امپراطور معروف به سلطان شمشيرها، شمشيرزني است شکست ناپذير که در مبارزاتش از کلاهي نقابدار استفاده مي کند. کانگ در يکي از مبارزاتش موفق مي شود شمشيرزن جواني را بکشد. همسر شمشيرزن نيز خود را مي کشد. کودک روستايي شاهد اين ماجرا تصميم مي گيرد وقتي بزرگ شد کانگ را شکست دهد و لقب او را به دست آورد. سالها بعد او که اکنون بزرگ شده با لقب شمشيرزن بي نام (تي لونگ) به قصر مي آيد و موفق مي شود گروه زيادي از شمشيرزنان را شکست دهد. او به هوليان (لين چن چي) علاقمند مي شود و با چائوي که خود را طبيب قصر معرفي مي کند دوست مي شود و از سوي ديگر با ين مرد جواني که او هم به هوليان علاقمند است درگير مي شود و ...