خلاصه داستان: زمان کوچ، داستان زندگی مادری را نقل میکند که بچههایش را از ظلمی فراری داده و ناخواسته وارد جهنم میکند. بچههای این مادر جلوی چشمانش از بین میروند و او برای مراقبت از آنها دست و پا میزند…
خلاصه داستان: دیدار مجدد سه خواهر و برادر را روایت می کند که بعد از فوت پدرشان زندگی متفاوتی را تجربه می کنند. برادران نوا، چارلی و رالف زندگی کاملا متضادی دارند. رالف که تازه از زندان بیرون آمده تلاش می کند که با پسر جوانش زندگی را از نو شروع کند. نوا یک روزنامه نگار مشهوری است و چارلی با یک بسکتبالیست مشهوری ازدواج می کند و زندگی مجللتری نسبت به برادر و خواهرش دارد.
خلاصه داستان: در اعماق جنگلهای تاریک و رازآلود، گروهی از جنگجویان فداکار در حال مبارزه با نیروهای اهریمنی هستند. این جنگجویان، که به "دِوُتها" معروف هستند، برای محافظت از رازی مهم تشکیل شدهاند که در جریان فتح استانبول به دست ترکان افتاد. رازی که دِوُتها از آن محافظت میکنند، قدرتی است که میتواند جهان را تغییر دهد. این قدرت میتواند برای خیر یا شر استفاده شود، و دِوُتها مصمم هستند که از افتادن آن به دست نیروهای اهریمنی جلوگیری کنند.
خلاصه داستان: ماجده که در یک خونواده فقیر بدنیا اومده، در زمینه روانشناسی تحصیل کرده اما از کارش راضی نیست. ماجده که بدنبال کمک کردن به دیگران و شفابخشی به اونهاست، زندگیش بعد از آشنایی با خونوادهی ایشیک به کلی تغییر پیدا میکنه. احمدی که تازه باهاش آشنا شده دیوانهوار عاشق ماجده میشه ولی ماجده تحت تاثیر کاظم، برادر بزرگتر احمد که ازش بعنوان موفقترین و عاقلترین مرد کشور یاد میشه، قرار میگیره و تنها مانعی که بین این حس دوطرفه وجود داره، متاهل بودن کاظمه…
خلاصه داستان: دردهای مداوم در بدن زهرا زندگی او را به کابوس تبدیل کرده است. حال زهرا تصمیم میگیرد برای رهایی از این دردهای ناشناخته به چشمههای آب گرم در روستای دوست صمیمیاش برود. اما او به زودی متوجه میشود روستایی که به امید بهبودی به آنجا رفته، توسط شیاطین تسخیر شده است
خلاصه داستان: در سریال “فرار” شاهد داستان “محمد” و “زینب” خواهیم بود که دو خبرنگار جنگی هستند و شروع به پیگیری تحولاتی تکاندهنده در یک منطقه جنگی میکنند. داستان سریال با عکاس جنگی، محمد، و گروهی از روزنامهنگاران کشورهای مختلف شروع میشود که برای تحقیق به روستای “ازیدی” میآیند. این گروه وقتی در اثر یک حمله به دست سازمان میافتند، از مرز عبور میکنند و …
خلاصه داستان: الیف و ارهان زوج نامزدی هستن که خیلی همدیگه رو دوست دارن و بزرگترین انتظارشون از زندگی ازدواج کردن و خوشبخت شدنه. روتین زندگی اونا با فریب وحشتناک ارهان به هم میخوره و ارهان با بدهی بزرگی که باید پرداختش کنه روبرو میشه. با شنیدن این خبر در سفر کاری ارهان که با هم رفته بودن زندگی و روانشون به هم میریزه. در حالی که بدهی که پرداخت آن تقریبا غیرممکن به نظر میرسه، زندگی آنها را به یک کابوس تبدیل کرده، پیشنهاد سیبل، رئیس ارهان، زندگی آنها را برای همیشه تغییر میده.
خلاصه داستان: نسلیهان زندگی ای داره که از بیرون عالی به نظر میاد و همه حسرتش رو میخورن. نسلیهان هم این توهم رو باور کرده، و در حالی که فکر میکنه زندگی بیعیب و نقصی رو میگذرونه، متوجه میشه مورد اعتمادترین فرد زندگیش، شوهرش، خیلی وقته داره بهش خیانت میکنه. اونم با دختری که اون رو جای خواهرش میدونه. سنگ روی سنگ بند نمیشه و نسلیهان مجبور میشه درست و غلط، و خوب و بد رو دوباره زیر سوال ببره و معنایی دوباره بهشون بده. تا بتونه دوباره سر پا بایسته و به خاطر خودش، به خاطر خانوادهاش، و به خاطر بچههاش بجنگه…
خلاصه داستان: کنترل یکی از پردرد سر ترین محله های استانبول یعنی چوکور(گودال) در دست خانواده ی کوچوآ می باشد، مهم ترین قانون این خانواده این است که اجازه پخش و مصرف مواد مخدر را نمیدهند. ولی گروهی به این محله چشم دارن و میخواهند این قانون (منع مخدر) را بشکنند .که موجب میشود این نظم حاکم در محله بهم بخورد…