خلاصه داستان: اکیم و لیلا دو نوجوان هستند که به اندازه دو خواهر صمیمی هستند، آنها زندگی متواضعانه ای در محله ای معمولی دارند اما همیشه به بچه های ثروتمند دبیرستان “دوعرو” حسادت میکردند. مدرسه متوسطه ای که برای بچه های خانواده های ثروتمند است. روزی یک شخص با ماشین به لیلا برخورد میکند و از صحنه جرم فرار میکند و به سمت مدرسه می رود و ماشین را در پارکینگ مخفی میکند وقتی خبر پخش میشود که دختری بخاطر شخصی از مدرسه بقیه عمرش را روی ویلچر می گذراند
خلاصه داستان: سریال قیام عثمان که ادامه سری پرطرفدار قیام ارطغرل می باشد به تاسیس سلسله بزرگ عثمانی می پردازد. عثمان موسس این سلسله نقش اول این سریال دیدنی می باشد.
خلاصه داستان: دو ماهیگیر در کشتی خود یک موجود فضایی به نام زوبی پیدا می کنند که علاقه زیادی به ماهی دارد و او را به خانه می برند. یک دانشمند بدجنس نیز در مرکز فضایی متوجه سیگنال های زوبی می شود و به جستجوی او می پردازد و ...
خلاصه داستان: فیلم راه تصویری خشن از ترکیه، مردم و مقامات آن، که از طریق داستان زندگی پنج زندانی که یک هفته مرخصی دریافت کرده اند را نشان میدهد، و مشکلاتی که آنها در سازگاری با دنیای بیرون با آن مواجه می شوند.
خلاصه داستان: فاتح سلطان مهمت قلمرو بیزانس را فتح کرد و استانبول را پایتخت امپراتوری عثمانی کرد. ولاد ظالم روستاهای ترک را غارت می کند، بنابراین فاتح به حمزه پاشا دستور می دهد که از او مراقبت کند. ولاد مهاجمان را اسیر می کند و آنها را به اسارت می گیرد. کارا مورات که برادرش به عنوان اسیر ولاد نگهداری می شود، به عنوان جاسوس نزد سلطان فرستاده می شود و….
خلاصه داستان: دورو و مادرش یک روز به یک گله می پیوندند. دورو در گله با کاراتای دوست می شود. مردانی که سعی در گرفتن آنها دارند به دنبال دورو و کاراتای می روند و هر از گاهی اوقات سختی می گیرند.
خلاصه داستان: نام فیلم G.D.O. BlackCat از نام سه برادر گرفته شده است. گورکان، دوران، اورهان - که همه در شهر بزرگ گم شدند و در منطقه بالات زندگی می کنند. این سه برادر که همگی دیدگاه ها و مشاغل متفاوتی دارند، ...
خلاصه داستان: آناستازیا دختر جوانی بود که صفیه سلطان مادربزرگ سلطان احمد برای پیشکش به درگاه او از کفالونیا به قصر آورده و سرانجام او عاشق پادشاه می شود. آناستازیا دختر شجاع، جسور و پرشور وحال یک بازرگان ثروتمند اهل جزیره ی کفالونیا است که بسیار دانا و زیبا بود. او در کنار خانواده ی خود زندگی آرام و خوبی داشت، تا اینکه برای فرستادن به حرم دزدیده و به استانبول فرستاده می شود. آناستازیا در روزهای نخست حضور در حرم بسیار خشمگین بود و حسرت خانواده و سرزمین خود را داشت و برای فرار از حرم به هر کاری دست زد اما موفق نشد تا اینکه شرایط خود را قبول کرد و تسلیم سرنوشتی که در استانبول برای او رقم خورده بود شد…