خلاصه داستان: ناظم، سرکارگر که در ساخت یک سد کار می کند، عاشق آیسل، زیباترین دختر فاحشه خانه محلی می شود. ناظم خیلی خجالتی است که خودش را معرفی کند، نامه های عاشقانه برای او می فرستد و امضا می کند که اورهان، یکی از کارمندانش - و مردی...
خلاصه داستان: در مورد دختری جوان است که توسط یک روح شیطانی تسخیر شده و پس از آن دائما حوادثی شوم و ترسناک برای او و خانوادهاش رخ میدهد. در این میان فردی تلاش میکند تا این خانواده را از سرنوشت شومی که به آن دچار شده، نجات دهد اما…
خلاصه داستان: در مورد دختری جوان به نام هاله است که با ظاهر متفاوت و رفتار عجیبش توجه اطرافیان را به خود جلب می کند. مادر، مادربزرگ و خاله اش عذرا در خانه ای قدیمی و اسرارآمیز در نوشهیر ترکیه زندگی میکند. پدر هاله قبل از تولد او به طرز اسرارآمیزی ناپدید شده و دیگر هرگز دیده نشده است و…
خلاصه داستان: خانواده ییلماز به دلیل مشکلات مالی مجبور میشوند به خانه مادربزرگشان سعادت نقل مکان کنند. اما آنها به زودی متوجه حضور موجوداتی ماورایی و ترسناک در خانه او میشوند که هیچکس دیگری را در خانه نمیپذیرند و…
خلاصه داستان: “فاروق گنجر” رئیس شرکت “سرامیک گنجر” برای خوب شدن همسرش “افسون” هر کاری از دستش برمیآمد انجام داد ولی هنگام برگشت به بودروم از دورهی درمانش، او را از دست میدهد. فاروق پس از فوت عشقش همراه با فرزندانش به خانهاش در استانبول باز میگردد، بیخبر از اینکه قرار است قربانی حسادت “سراب” شوند که همراه آنها آمده است…
خلاصه داستان: در مورد خواهر و برادری به نام سدات و کاهدر است که با دوست دوران کودکی خود، اورهان بزرگ شدهاند و زندگی شادی را سپری میکنند. اما زمانی که سدات و کاهدر در یک تصادف وحشتناک رانندگی گرفتار میشوند، ایمان اورهان در تلاش ناامیدانه برای نجات آنها در معامله با شیطان، مورد آزمایش قرار میگیرد و…
خلاصه داستان: عدنان و هجران زوج خوشبختی هستند اما پس از اینکه پسرشان بر اثر یک اتفاق مرموز و ناگوار از دنیا میرود، از یکدیگر دور میشوند. حال هجران تلاش میکند با بررسی گذشته خود، علت مرگ پسرش را کشف کند اما…
خلاصه داستان: در مورد زنی جوان به نام اوزنور است که برای رسیدن به کسی که دوستش دارد از جادوی سیاه استفاده میکند. اما اینکار او باعث ایجاد یک طلسم شیطانی ترسناک شده و…
خلاصه داستان: داستان درباره عشق گلجمال و دِوای زیبا است. مادر گلجمال او را در کودکی رها کرده و باعث تبدیل او به هیولایی تاریک شده است. عشق بین گلجمال و دِوا با نفرت شروع میشود و سپس به گرداب آتش، طوفان و علاقه بدل میشود. آیا در میدان نبرد گلجمال و مادرش، عشق غیرمنتظره دوا پیروز خواهد شد یا کینهای که سالها در دل خود پرورش داده؟ آیا گلجمال در این مسیر پر تاوان از یک شکارچی شرور به یک شکار معصوم تبدیل میشود؟ آیا دِوا در نهایت میپذیرد که این عشقی که تسلیمش شده است غیرممکن و امکانناپذیر است؟