خلاصه داستان: در زمان های قدیم، سلطان شهریار بعد از حادثه ترورش که توسط همسر او طرح ریزی شده بود و در نتیجه منجر به مرگ همسرش گردید دچار روان پریشی شد. حالا او دچار سوء ظن پارانوئید نسبت به زنان است و تصمیم به اجرای نقشه ای مبنی بر ازدواج با یکی از زنان حرمسرا و اعدام او پس از ازدواج دارد. برای جلوگیری از اجرای نقشه شهریار؛ دختر بزرگ وزیر او به نام شهرزاد که دوست دوران کودکی شهریار نیز هست؛ با هدف درمان روان پریشی او داوطلبانه قبول می کند که به همسری او درآید و …