خلاصه داستان: سه یاغی در راه یافتن یک زن در حال مرگ و بچهاش بودند . به جان خودشان سوگند یاد میکنند که بچه را به سلامت از صحرا ببرند , حتی در خطر زندگی خودشان .
خلاصه داستان: اوئن ترزدی” (فاندا) فرماندهی دژآپاچی، یکی از دورافتادهترین پادگانهای نظامی در آریزونا را برعهده میگیرد. او با سرخپوستان رفتاری تحقیرآمیز دارد، به هنگام عبور قبیلهای آپاچی به مقصد مکزیک، به آنان فرمان بازگشت میدهد، اما در مبارزهای که در میگیرد، سواره نظام تحت فرماندهی او به کلی از بین میرود……
خلاصه داستان: دو جوان به نامهاى «شا» و «فیلیپ»، با این طرز فکر که «انسان برتر» نیازى به رعایت اصول اخلاقى در جامعه ندارد، یکى از دوستانشان، «دیوید کنتلى» را با طنابى خفه میکنند…
خلاصه داستان: یک پیانیست که در نزدیکی فرار از یک دوئل است با نامه ای از طرف زنی رو به رو میشود که به هیچ وجه به یاد نمی آورد و او میتواند کلید حل مشکلش باشد…
خلاصه داستان: « آلیور » (دیویس)، پسر بچهى یتیم پس از تحمل سختى زندگى در نوانخانهاى به لندن مىگریزد . او ابتدا به چنگ عدهاى نوجوان جیببر مىافتد که در خدمت مردى به نام « فاگین » (گینس) هستند . تا این که مرد پولدارى (استیونس) از مخمصه نجاتش مىدهد
خلاصه داستان: یک خواننده کلوپ شبانه با دوست پسرش که تحت بازجویی پلیس قرار دارد , در یک موسسه تحقیقاتی موزیکال شرکت میکند که توسط استادان مجردی اداره میشود و ...
خلاصه داستان: تكزاس . سلطان دامدارى ، « تام دانسن » ( وین ) قصد دارد گلهاى را براى فروش به ایالتهاى شمالى ببرد . اما راه دشوارى را در پیش گرفته است و خیلى زود آدمهایش رهایش مىكنند و حتى ناپسرى او ، « ماتیو » ( كلیفت ) نیز جلویش مىایستد...
خلاصه داستان: سه جوینده ى طلا راهى کوههاى سیرا مادرهى مکزیک می شوند و پس از گذراندن موانع طبیعى و خطر راهزنان، حرص و تفرقه ثروتشان را بر باد می دهد…