خلاصه داستان: فرح یک خانم ۲۸ ساله ایرانی است. ۶ سال پیش که میخواسته قاچاقی به فرانسه برود، مجبور میشود در استانبول بماند، چون متوجه میشود حامله است و مجبور میشود بطور قاچاقی همانجا بماند و به کار نظافت مشغول شود، بعلاوه پسرش کریمشاه بیماری نادری دارد و از بدو تولد سیستم دفاعی خیلی ضعیفی دارد، تنها هدف فرح بهبود پسرش و رفتن به فرانسه است ولی در یک شب زندگیش زیر و رو میشود. یک شب در محلی که نظافت میکرد، شاهد یک جنایت مافیایی میشود و با طاهر لکسیز آشنا میشود. با این که فرح قصد تعریف این ماجرا برای کسی را نداشت ولی مافیا دستور قتلش را صادر میکند و این ماموریت را به طاهر لکسیز محول میکند. طاهر یک پسر بیکس و کار و تنهاست که کنار رئیس مافیا بزرگ شده است. وقتی مشخص شد که مقتول یک پلیس مخفی بوده است، کارها برای فرح سختتر هم میشود و از یک طرف هم تحت فشار پلیس قرار میگیرد…